mazhabi دنیای مطالب |
|||
شنبه 16 ارديبهشت 1391برچسب:نکوهش دروغ در قرآن کریم , :: 13:58 :: نويسنده : adel
نکوهش دروغ در قرآن کریم
دروغگو ایمان نداردقرآن مجید دروغگویان را مؤمن نمى داند و آنان را در ردیف كفار و منكران آیات الهى قرار مى دهد و مى فرماید: انما یفترى الكذب الذین لا یؤمنون بایات الله و اولئك هم الكاذبون: تنها كسانى مطالب دروغ را به خدا مى بندند كه ایمان به آیات خدا ندارند و دروغگویان واقعى آنها هستند(نحل ـ 105). این سخن هنگامى صادر شد كه دشمنان اسلام و مشركان نادان هنگامى كه نسخ در بعضى از آیات قرآن را مى دیدند كه بر اثر تغییر شرائط گاه بعضى از احكام الهى جاى خود را به احكام تازه اى مى داد بهانه اى به دست آورده و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را متهم به دروغ مى كردند، و یا این كه مى گفتند پیامبر(صلى الله علیه وآله) معلمى دارد كه این آیات را به او مى آموزد. قرآن در پاسخ همه این ها مى گوید پیامبر(صلى الله علیه وآله) وحى الهى را كه روح القدس از سوى خداوند بر او نازل كرده است بیان مى كند و آثار ایمان و صدق و راستى از تمام سخنان او هویدا است، كسانى دروغ مى گویند كه به خدا ایمان ندارند، یعنى ایمان با دروغ جمع نمى شود، و مؤمنان حقیقى زبانشان جز به صدق و راستى گردش نمى كند. جمله «یفترى الكذب» در واقع تأكیدى است بر دروغ آنها كه هم دروغ مى گویند و هم تهمت مى زنند، یا به گفته طبرسى، در مجمع البیان به معنى یخترع الكذب است یعنى دروغ هایى از پیش خود مى سازند (توجه داشته باشید افترا به معنى فرى (بر وزن فرط) در اصل به معنى قطع كردن است، سپس به هر كار خلافى از جمله شرك و دروغ و تهمت اطلاق شده است). در تفسیر این آیه در روایتى مى خوانیم كه از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) پرسیدند: آیا مؤمن ممكن است آلوده بى عفتى شود؟ فرمود: احتمال دارد، عرض كردند آیا ممكن است آلوده سرقت گردد؟ فرمود: ممكن است. عرض كردند «یا رسول الله المؤمن یكذب؟ قال لا، ثم قرء هذه الایة; اى رسول خدا آیا مؤمن ممكن است دروغ بگوید؟ فرمود: نه، سپس آیه فوق را تلاوت فرمود». البته باید توجه داشت كه ایمان داراى مراحلى است. محروم شدن از هدایت الهى خداوند مى فرماید: « إن الله لا یهدى من هو كاذب كفار: خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هدایت نمى كند»(زمر، 3). و نیز مى فرماید: « ان الله لا یهدى من هو مسرف كذاب»: خداوند كسى را كه اسرافكار و دروغگو است هدایت نمى كند (غافر، 28). مى دانیم هدایت و ضلالت به دست خدا است، حتى پیامبر خدا هم اگر بخواهد كسى را هدایت كند، تا خدا اراده نكند نمى تواند هدایت كند «انك لاتهدى من احببت ولكن الله یهدى من یشاء; تو هر كس را دوست بدارى نمى توانى هدایت كنى ولى خداوند هر كس را بخواهد هدایت مى كند».( قصص، آیه 56) به این معنا که، هنگامى كه زمینه هاى هدایت و ضلالت از طریق اعمال خود مردم فراهم شود، خداوند هر كس را مطابق لیاقت و شایستگى هایش پاداش مى دهد. دست گروهى را مى گیرد و به سرمنزل مقصود مى رساند، و لطف و عنایتش را از گروه دوم بر مى گیرد، تا سرگردان شوند، و هرگز به سرمنزل سعادت نرسند.و از مهمترین امورى كه زمینه گمراهى را فراهم مى سازد، دروغ و اسراف و كفران نعمت است. ممكن است مورد این دو آیه دروغ بستن بر خدا، و انحراف از اصل توحید بوده باشد، ولى مورد هرگز مخصص نیست، یعنى خصوصیت مورد مانع از عمومیت حكم كلى كه در این دو آیه وارد شده است نمى شود. رابطه اى میان دروغ و كفران نعمت كه در آیه اول آمده شاید از این نظر است كه آنها نعمت وجود موسى(علیه السلام) را كه براى هدایتشان آمده بود كفران كردند و به تكذیبشان پرداختند. و رابطه میان اسراف و دروغ از این نظر است كه فرعونیان در مخالفت فرمان خداوند و ظلم بر بنى اسرائیل، و كشتن فرزندان آنها، راه اسراف را پیمودند و نبوت موسى(علیه السلام) را تكذیب كردند. زندگی مشوش تکدیب کنندگان حق خداوند می فرماید :" بل كذبوا بالحق لما جاءهم فهم فی أمر مریج": بلكه وقتى كه حق به ایشان رسید تكذیبش كردند پس آنان در وضع مشوشى هستند. ( ق، 5 ) و این وضع مشوش بدان جهت است كه چون حق را دروغ شمردند ناگزیر پایه خود را بر اساس باطل نهاده و در زندگیشان بر باطل تكیه زدند، و در نتیجه خود را در نظامى مختل قرار دادند كه اجزایش با یكدیگر تناقض داشته و هر جزئى جزء دیگر و هر طرفى طرف دیگر را رسوا و انكار مى كند. این مطلب تجربه شده كه عمر اعتبار دروغ كوتاه، و دروغگو دیرى نمى پاید مگر آنكه خودش به آن اعتراف مى كند، و اگر هم اعتراف نكند بارى اظهاراتى مى كند كه از بطلان گفتارش پرده برمى دارد. حال باید دید چرا چنین است؟ دلیلش این است كه بطور كلى در این عالم، نظامى حكومت مى كند كه به واسطه آن نظام بین اجزاء عالم نسبت هایی برقرار و در نتیجه ابعاض به یكدیگر متصل و مربوط مى شوند و این رابطه ها، نسبت هایى غیر متغیرند. پس هر امرحادث و واقعه ای از حوادث را كه فرض كنیم وقتى در خارج واقع مى شود لوازم و ملزوماتى متناسب با خود دارند كه به هیچ وجه از یكدیگر جدا نمى شوند، و در بین تمامى لوازم و ملزومات آثارى است كه بعضى را بر بعضى دیگر متصل مى سازد، بطورى كه اگر به یكى از آنها خللى وارد آید همه مختل مى شود، و اگر همان مختل، سالم گردد همه سلسله سالم مى شود، و این قانونى است كلى و استثناء ناپذیر. مثلا اگر جسمى از مكانى به مكانى دیگر انتقال یابد، از لوازم این انتقال آن است كه دیگر در آن زمان آن جسم در مكان اول نباشد، بلكه از آن و از لوازم آن و هر چه كه متصل به آن است دور و غایب باشد، و نیز مكان اول از آن خالى و مكان دوم مشغول به آن باشد، و نیز اینكه فاصله اى را كه میان دو مكان است بپیماید، و همچنین لوازم دیگر كه اگر یكى از آنها اختلال یابد- مثلا در همان زمان باز هم مكان اول شاغل آن جسم باشد- تمامى لوازمى كه شمردیم مختل شده، دیگر صدق نخواهند داشت. و انسان و هر سبب دیگرى كه فرض شود نمى تواند حقیقتى از حقایق هستى را با نوعى حیله گری و تردستى بپوشاند، و در عین حال تمام لوازم و ملزومات مربوط به آن را هم پنهان کند، و یا آن حقیقت را بطور كلى از محل واقعیش (كه همراه با آن لوازم و ملزومات است) خارج كند، و یا از مجراى هستى اش تحریف نماید، و به فرض هم كه بتواند یكى از لوازم را هم مستور سازد، لوازم دیگرش سر درمى آورد، و به فرضى كه آن را هم در پرده كند لازم سومى ظاهر مى شود، و همچنین تا حقیقت پنهان شده آشكارا گردد. كسى كه حادثه اى را به دروغ مى سازد مجبور است روابط ساختگى آن را با زمان و مكان و اشخاص و حوادث اطراف آن نیز بسازد، و از آنجا كه این روابط حد و حسابى ندارد به فرض كه چند مورد آن را درست كند و به خاطر بسپارد در بقیه وا مى ماند. مانند همسر عزیز مصر، هنگامى كه به دروغ ادعا كرد یوسف(علیه السلام) به دنبال او دویده و قصد تجاوز به او را داشته است، فراموش كرده بود كه در این ماجرا، پیراهن یوسف(علیه السلام) از عقب سر پاره شده كه دلیل روشنى است بر دروغ زلیخا و اینكه او به دنبال یوسف(علیه السلام) دویده است. دروغ فسق است خداى متعال از دروغ به عنوان «فسق» نام مى برد و مى فرماید: ... فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج...:... در حج آمیزش جنسى با زنان و گناه [: دروغ ] و جدال نیست.... (آل عمران، 197). كلمه (رفث) به معناى هر عملى است كه در عرف تصریح به نام آن نمى كنند بلكه، هر وقت بخواهند نام آن را ببرند، به كنایه مى برند، مانند عمل زناشویى و كلمه (فسوق) به معناى خارج شدن از طاعت خدا است، و جدال به معناى ستیزگى كردن و لجبازى در گفتار و بحث است، ولی در کتاب شریف کافی از امام صادق (علیه السلام ) روایتی نقل شده است که رفث را تفسیر كرده به جماع و فسوق را به دروغ، و جدال را به گفتن: نه به خدا(قسم به خدا) و بله به خدا(قسم به خدا). خداوند در میان آیات مربوط به حج می فرماید: «... فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور....»: از پلیدیها یعنى بتها اجتناب كنید و از سخن باطل و بى اساس [: دروغ ] بپرهیزید (حج: 30). كلمه" زور" به معناى انحراف از حق است، و به همین جهت دروغ را نیز" زور" مى گویند، و همچنین هر سخن باطل دیگرى را. نامبردن این دو گناه ( یعنی بت پرستی و سخن باطل ) از میان همه گناهان، و در بحث آیات حج جز براى این نبوده كه در عمل حج این دو گناه مورد ابتلاى آن روز بوده، و مشر كین بر تقرب به بتها و قربانى كردن براى آنها و به نام آنها اصرار مى ورزیدند. با این بیان روشن شد كه جمله" فاجتنبوا الرجس من الأوثان و اجتنبوا قول الزور" کلامی است که به طور کلی از تقرب به بتها و قول باطل نهی می کند ولی در مورد خاص حج به كار رفته است. دروغ سرچشمه نفاق «فاعقبهم نفاقا فى قلوبهم الى یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا یكذبون» این عمل (پیمان شكنى)، (روح) نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهایشان برقرار ساخت این به خاطر آن است كه از پیمان الهى تخلف جستند و به خاطر آن است كه دروغ مى گفتند. (توبه، 77) سخن از منافقان است كه تظاهر به ایمان و عمل صالح مى كردند و با خدا عهد و پیمان مى بستند كه اگر به روزى وسیعى دست یابند، نیازمندان را مورد حمایت و عنایت قرار دهند، ولى زندگى آن ها نشان داد كه آنچه مى گفتند دروغ بود. گفتنى است كه تخلف از عهدهایى كه با خدا بسته شده نوعى دروغ عملى است. آیه فوق با صراحت مى گوید شكستن عهد و پیمان الهى و دروغ گفتن روح نفاق را در دل انسان تا پایان عمر زنده نگه مى دارد، و چه كیفرى از این بدتر. رابطه این دو گناه (پیمان شكنى و دروغ) با نفاق روشن است، زیرا نفاق چیزى جز دوگانگى ظاهر و باطن نیست. پیمان شكنان دروغگو نیز تظاهر به پایبند بودن به تعهدات و صداقت و راستى مى كنند، در حالى كه چهره باطن آنها چیزى غیر از آن است. سرنوشت دردناک منافقان دروغگو «فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا و لهم عذاب الیم بما كانوا یكذبون»: «در دل هاى آنها نوعى بیمارى است; خداوند بر بیمارى آنها مى افزاید و عذاب دردناكى به خاطر دروغ هایى كه مى گفتند دارد» (بقره، 10). در این آیه سخن از صفات و اعمال زشت منافقان در میان است، و به خصوص روى مسأله دروغ گویى آنها تكیه مى كند. در این آیه دقیقا ذكر نشده است كه چه نوع دروغ هایى از آنها سر مى زد، ممكن است اشاره به دروغ هایى باشد كه در آیات قبل به آنها اشاره شد از جمله ادعاى ایمان است در حالى كه در دل ایمان نداشتند، و دیگر خدعه و نیرنگى است كه نسبت به مؤمنان داشتند و با دروغ هاى خود آنها را فریب مى دادند، و از همه مهمتر آن كه از هر فرصتى براى تكذیب پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) استفاده مى كردند. ولى در هر حال این آیه مى گوید: عذاب الیم آن ها به خاطر دروغ هاى آنها است. و این نشان مى دهد كه بدترین كار منافقان دروغ گویى آنها بوده است كه عذاب الیم مستند به آن شده، در حالى كه گناهان زیاد دیگرى نیز داشتند. روشن است كه منظور از بیمارى در این جا بیمارى نفاق است كه یك بیمارى اخلاقى محسوب مى شود كه ناشى از دوگانگى شخصیت منافق است كه در ظاهر چیزى است و در باطن چیزى دیگر. سید علی یار غازی نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ خودتون خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|